جدول جو
جدول جو

معنی چشمه عاشق - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه عاشق
(چَ مَ شِ)
ده کوچکی است از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان که در 70 هزارگزی جنوب خاوری بافت و4هزارگزی خاور راه فرعی بافت به اسفندقه واقع است و9 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ)
آبی است به شراه. (از تاج العروس، بنقل ابن عبدالبر). و یاقوت در معجم البلدان از قول ابن عبدالبر آرد: آبی است بسراه و هر آنکه درایام سیل عرم بدان فرود آمد وی را بارقی خواندند، متحمل درد و رنج و غم شدن. تحمل بلا و مصیبت کردن و رنج کشیدن:
همه شب با دل او را بود پیکار
که تا کی زین فرومایه کشم بار.
(ویس و رامین).
آن کسانی که بار خلق کشند
ز آن عمل سال و ماه شاد و خوشند
سال و ماه از برای نیک و بدی
شده راضی بجور همچو خودی.
سنایی.
یار آن باشد که انده یار کشد
بر کس ننهد بار اگر بار کشد.
عبدالواسعجبلی.
کو صبح که بار شب کشیدم
در راه بلا تعب کشیدم.
خاقانی.
چون شترمرغی شناس این نفس را
نی کشد بار و نه پرد بر هوا
گر بپر گوییش گوید اشترم
ور بگویی بار، گوید طایرم.
مولوی.
بارت بکشم که مرد معنی
درباخت سر و سپر نینداخت.
سعدی (ترجیعات).
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
بطاقتی که ندارم کدام بار کشم
چو میتوان بصبوری کشید بار عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم.
سعدی (طیبات).
دل اگربار کشد بار نگاری باری
سر اگر کشته شود بر سر کاری باری.
؟ (شعوری ج 1 ورق 160).
و رجوع به ’بار بردن’ شود
لغت نامه دهخدا
(عُکْ کا)
آبی است. (منتهی الارب). آبی است دارای نخل و قصرهایی از آن بنی نمیر، در ماورای حظیان در شریف. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ /چِ مَ / مِ)
محلی است که مرکز پادگان تیپ خاش شهرستان زاهدان میباشد و در 6 هزارگزی باختر خاش، کنار راه فرعی خاش به نرماشیر و بم واقع شده. دامنۀکوه و گرمسیر است و علاوه بر افراد پادگان 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و راهش فرعی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
چشمه ای است در وادی فرع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
نام شاعر صوفی مسلک که در دورۀ شاه شیخ ابواسحاق اینجو شعر به لهجۀ شیرازی میگفت و بر در مسجد عتیق شیراز دکه ای داشت که در آن شیرینی وقند و نبات میفروخت روز جمعه ای که شیخ ابواسحاق از نماز فراغت حاصل کرد و از مسجد بیرون آمد. شاه عاشق او را ثنا گفت ابواسحاق بر گوشۀ دکان او نشست و گفت: من امروز دکان دار شاه عاشقم بیایید و از من نقل بخرید. تمام امرا و سرداران که همراه بودند رخت و کمر و شمشیر زرکار و نقد دادند و شیخ قدری به آنان نبات میداد تا آنکه صد هزار دینار (کپکی) جمعآوری شد پس از آن شاه عاشق ندا درداد که ای مردم شیراز پادشاه بامن انعامی کرد من بخلایق شیراز بصدقۀ سر پادشاه بخشیدم بیایید و تالان کنید و دکان مرا نیز بغارتید در یک زمان تمام تالان کردند. پادشاه را گفتند. گفت: او از ما صاحب کرم تر است. (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 123)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ شِ)
ده کوچکی است از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان که در 58 هزارگزی جنوب خاوری بافت بر سر راه مالرو زنجان به اسفندقه واقع است و 4 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا